بلاگ
ایوکلین هنرمند فرانسوی: “من از طریق رنگ نوعی احساس هم ذات پنداری کامل با فضا پیدا میکنم، احساسی که واقعاً مرا آزاد میسازد.”
چهره جنجالی هنر فرانسه با دیدگاهی انتقادی و کنایه وار نسبت به دنیای مدرن و صنعتی که موضعی ستیزه گر در برابر رسانه نقاشی داشت.
به کارگیری رنگ مفرط آبی به عنوان رنگ فضای لایتناهی، رنگ سحرانگیز افق و دریاهای بی کران از ویژگی آثار او بود.
او در مورد رنگ آبی میگوید:
آبی هیچ ابعادی ندارد،فراتر از ابعاد است ، در حالی که سایر رنگ ها اینطور نیستند. همه آنها ایده های خاص جمعی را تحریک می کنند، از نظر روانشناختی، آبی حداکثرِ دریا و آسمان را نشان می دهد و آنها در طبیعت واقعی و معنای انتزاعی ترین هستند. در ابتدا چیزی وجود نداشت، سپس یک نیستی پدید آمد و بعد از آن، آبیِ عمیق.
شاخصترین نمونه تجربیات بحث برانگیز و دیدگاههای غریب ایوکلین نمایشگاه وی در پاریس سال ۱۹۵۸ با عنوان «خلأ» میباشد.
فضای قبل از ورودی گالری آبی شده بود، پردههای نمایشی و چهارچوب در و پنجرهها و فرش ورودی گالری همگی به رنگ آبی لاجوردی بودند.
کارت دعوت نمایشگاه و لباس مخصوص دو گارد دم در و وسایل پذیرایی نیز به همین رنگ بودند، اما بینندگان بعد از اینهمه آبی، با فضای خالی شده از اثاثیهی گالری روبرو میشوند به جز یک میز که پارچه ای سفید به روی آن پهن شده بود و دیوار و سقف گالری همه در پوششی سفید بودند.
در واقع چیزی نبود به جز «خلاء»، این نمایشگاه با سه رویکرد ایوکلین مرتبط بود:
«خلاء»، «رنگ آبی» و اجراهای موسوم به «انسان نگاری»
آلبر کامو نویسنده مشهور فرانسوی وقتی که از این نمایشگاه بازدید کرد در دفترچه یادبود آن نوشت: «تهی اما سرشار از قدرت».
این هنرمند دو رنگ صورتی و طلایی را هم به کارهایش اضافه کرد. بعدها این رنگ ها در مد وفشن هم وارد شدند.
اثر “صورتی آبی” ایوکلین به قیمت 36 میلیون دلار در سال 2012 رکورد فروش را زد.
این چهره جنجالی هنر فرانسه در سالهای میانی قرن به همراه آرمان، ژان تنگلی، دانیال اسپوری عضو گروه نئورئالیست بود. گروه مذکور، جریانی بانگاهی انتقادی به دنیای صنعتی و مدرن بود که موضعی سیتزه جو نسبت به رسانهی نقاشی داشت و توسط منتقد معروف فرانسوی پیر رستانی با همین خصیصه معرفی شدند.
ایوکلین خود را فراتر از هنرمند در قالب منجی خود خوانده معرفی می کرد؛ یک نمایشگر جاه طلب با افکاری شگفت انگیز که همگان را مجذوب می کرد.
هم مردم را به عرصه معنویت دعوت میکرد و هم با تمهیداتی عجیب غریب ، انگارههای معنویاش را میفروخت. در نتیجه هم چهرهای آوا نگارد از خود ساخته بود و هم آزادی های آوانگاردیسم را میفروخت و این تضاد باعث دشواری کار منتقدین شده بود، به طوری که عدهای وی را نابغهی هنری معرفی کردند و عدهای دیگر یک شارلاتان .
ایو کلین چهرهای آوانگارد از خود ساخته بود. در گالری آپولینر شهر میلان تابلوهای آبی بدون قاب کلین، براساس حساسیت بصری مخاطب قیمت گذاری میشد. بدین گونه که تعداد زیادی تابلوی آبی در گالری به نمایش گذاشته شده بود و هرچه مخاطب نقد عمیقتری از اثر ارائه میداد، مجبور بود مبلغ بیشتری برای خرید آن تابلو بپردازد.
ایوکلین یک نوجوان حساس و رمانتیک بود و شیفته فرقههای دینی و آئینها و فرهنگها. وی در سن ۲۰ سالگی با یک فرقه مسیحی که از اصول ماکس هندل در تکامل معنوی بشری پیروی میکرد، آشنا شد و در سراسر دوران هنریاش تحت تأثیر آرمانهای آن قرار داشت. این فرقه تٲکید بر دوری از عصر مادیگرایی حاضر و سیر و سلوک به دوران موعود و آکنده از روح را دارد، و برای رسیدن به رستگاری، دعوت به معنویت ناب میکردند، و به دست آوردن این معنویت با هیچ پنداری و تهی انگاری محقق میشود، در نتیجه فضای خالی سرشار از معنویت و انرژی معنوی بود.
بیشتر کارهای کلین صرف زیبایی شناسی از خلاء شد. احتمالا دلیل این کار و همچنین دلیل ایجاد شدن خلاء در ذهن کلین، تحصیل او در موسسه جودو در ژاپن به مدت ۱۵ سال و همچنین کسب کمربند سیاه درجه ۴ این رشته بود. این دوره از زندگی او به شدت تحت تاثیر فلسفه ذن و همچنین در تماس قرار دادن زندگی او با خلاء در تفکر بودایی و مفهوم سعادت معنوی قرار داشت.
در آن زمان هنرمندان پیشرو، همانند پیرو مانزونی و لوچیوفونتانا در ایتالیا و جان کیج و رابرت راشنبرگ در آمریکا، عمیقاً تحت تأثیر تجربهی پالایش ذهنی و تزکیه گرایی آئین ذن قرار داشتند.
ایوکلین شیفته «رنگ آبی» و «فضا» بود که هر دو معطوف به روح آسمان بود. او دوست داشت پرواز کند و دوستانش را نیز اصرار میورزید که بیدغدغه آبی آسمان با وی پرواز کنند.
یکی از ماندگارترین اثر نئوآوانگاردِ کلین «نقاش فضای خود را به درون خلأ پرتاب میکند» با همین مضمون است که در این تصویر کلین خودش را مثل پرندهای سبکبال برای به آغوش گرفتن فضا پرتاب میکند.
در واقع عکس مونتاژ شدهٔ یک پرش مطمئن کلین است. جذابیت این تصویر ساختگی بودن آن است، کلین خیلی رندانه بر خلاف مارسل دوشان و نسل هنرمندان پیشرو نیویورکی در دهه ۶۰ که به صحت و صداقت هنر مدرن در میان احساسات و اندیشهها معتقد بودند، از عدم صداقت در هنر دفاع میکرد.
کلین پندارهای ساختگی دیگری را نیز با جسارت تمام بیان کرد. مثل اینکه زمین مسطح است، مثل سکه که اگر سریع بچرخانیم در چشم کروی به نظر میآید، لیکن ما انسانها نه روی سطح، بلکه به روی لبهی این سکه زندگی میکنیم ، لبهای که بر اثر چرخش سریع به صورت یک کره بر ما نمایان شده است بر اساس این نظریه شگفت انگیز همه ما در فضایی عاری از واقعیت زندگی میکنیم.
کلین در راستای ذهنیت فضا و آسمان به خلق بومهای سراسر آبی سوق داده شد که بهسرعت برایش شهرتی رقم زد هر چند قبل از وی دو تجربهی دیگر در کاهش فرم هنری به یک حوزهی تک رنگ، یا مونوکروم، به بومهای آبی کلین تقدم داشتند و آن «نقاشیهای سفید» رابرت را شبرنگ در سال ۱۹۵۲ و دیگری «مربع سیاه» و «سفید روی سفید» کازیمیر مالویچ متعلق به سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ بود.
بومهای سفید راشنبرگ، بر مبنای طرد کامل روانیگری های ذهنی – احساسی و خود بیانگری های اکسپرسیونیست انتزاعی خلق شده بودند، در حالیکه مونوکرومهای آبی کلین، سرشار از اشارات معنایی و کنایات استعاری هستند. از سوی دیگر تابلوهای مالویچ در پی انتزاع سوپرماتیسم در کاهش عناصر شکلی و ادغام سطوح کوبیستی بودند. در حالی که ساختار و تکنیک برای مونوکرومهای کلین مهم نبود، بلکه برای او تٲکید بر تجلی رنگ آبی مهم بود. رنگ آبی برای کلَن، برآمده از آسمان، دریاها و کهکشانهاست. آبی غنی شدهٔ او به مثابه خالصترین و معنویترین رنگ، پدیدهای حتی فراتر از آبی طبیعت، بلکه رنگ قدسی است، مثل رنگ بهشت، فضای لایزال و روح خالص. بر این اساس توجه او به رنگ آبی، همانند رویکردش به فضا و خلاء از سطح طبیعت گرایانه فراتر رفته، به اندیشههای متعالی معطوف میشود. ایو کلین بعدها آبی لاجوردی خود را رنگی انحصاری و جهانی معرفی و حتی فرمول تهیه و ترکیب آن را منتشر کرد. «آبی بینالمللی کلَن» یا I.K.B
این ساختارشکنی کلین چه در زمان خود و چه حتی اکنون، اجرایی غیرمعمول محسوب میشود.
معروف ترین و جنجالی ترین کارهای ایوکلین نقاشی های بدنی یا به تعبیری “انسان نگاری های دوران آبی” است.
در این کارها او از بدن برهنه زنان به مثابه برس های زنده برای ثبت رنگ و شکل روی بوم استفاده کرده است.
در برخی از اجراها زن ها به بوم های چسبیده به دیوار تکیه داده و سپس رنگ با اسپری به پیرامون آن ها پاشیده می شد.
این تجربیات، همیشه در برابر تماشاگران و با همراهی یک ارکستر موسیقی که یک سمفونی با یک نت واحد را مینواخت، صورت میپذیرفت. رویداد انساننگاری دوران آبی که در سال ۱۹۶۰ همراه با یک قطعهٔ موسیقی مونوتون بهطور زنده اجرا شد، یکی از معروفترین نمونههای این ژانر است. تابلوهای خلق شده در این اجراها، با عنوان کلی Ant، بر گرفته از ابتدای کلمهٔ «انتروپومتری» به نمایش درآمده است.
ایو کلین در یکی از پرفورمنسهای متفاوت خود، قطعه سمفونی سکوت یکنواخت در مقابل یک صد نفر توسط یک ارکستر و گروه کر کوچک به اجرا در اورد. در این اجرا ۳ مدل زنده پرفورمنس را همراهی میکردند و در حین اجرا به وسیلهی اسفنجهایی بدن خود را آبی میکردند و سپس خود را روی کاغد بزرگی که روی زمین بود میکشیدند. در این اجرا کلین از قلموی زنده برای خلق اثری هنری استفاده کرد. برای ایو کلین وسیلهای که رنگ را به روی بوم میداد دارای اهمیت بود، او توانست تاحدی واسطهی میان انسان و نقاشی را حذف کند و رنگ را مستقیماً از طریق بدن انسان به روی بوم منتقل نماید. در نظر او بدن یک انسان هم نشانهای از زندگی است و هم ناشی شده از آن. هم حضوری خاطرانگیز دارد و هم نشانهای مجرد و غیرمادی است که بعد از ثبت شدن بر روی بوم، دیگر در زمان واقعی وجود ندارد، بر مبنای این دیدگاه از ایو کلین، نقاشیهای ناشی شده از بدن، نوعی تسخیر انرژی بدن و انتقال آن به روی بوم به منظور ثبت جوهر واقعی انسانی در نقاشی است. پیکره زنها در تابلوهای بدن نگاری فاقد هویت و غیرقابل شناسائی هستند، گوئی که در لحظهای بدن با نقاشی همگن شده است و بدن گریخته و تنها نشانهای چون روح روی بوم بر جای گذاشته است.
کلین در سال های آخر عمرش بر موضوع آتش معطوف بود. او می گفت:
“در قلب خلاء و نیز در قلب انسان آتشی شعله ور است”
پس از اندیشه در ماهیت آتش به امکان آفرینندگی این ماده فوق زندگی پی بردم. اگر تحولات آرام در زندگی قابل توضیح هستند تغییرات سریع نیز توسط ماده ماورا حیات یعنی آتش توضیح داده می شوند. هیچکس نمی تواند در کیفیت ظاهری آتش از منظر زیبایی شناسی و کمال نگری تردید کند آتش به خودی خود و با لذاته زیباست.
او واقعٱ از شعلههای مستقیم آتش روی بوم استفاده میکرد. آتش در این آثار مثل بدن زن در انساننگاریهای او بود؛ که آتش از طریق تماس با بوم آغشته به مواد شیمیایی در اثر سوختگی، طرحهای انتزاعی را به وجود آوردهاست.
کلین در سالهای پایانی عمرش در میان تمایلات هنری متنوعی سرگردان بود. اما توانست دادائیسم را با گرایشهای هنرمندانی که به نحوی در حاشیه دادا قابل توضیح بودند، پیوند دهد. از جملهٴ این هنرمندان لوچیو فونتانا که تجربیاتش با بومهای تک رنگ و شکاف دار شناخته میشود و پیترو مانتزونی است. اما بدون شک ایوکلین، عمدهترین شخصیت در میان نئودادائیستهای اروپایی است؛ که بیشتر برای شخصیت هنرمندانهاش – و نه آنچه که پدیدآورده بود- شهرت یافت. او مصداق بارزی از هنرمند اروپایی دههٴ ۱۹۶۰ است که پیوسته در صدر ارائه شخصیت کاملٱ خلاق از خود بوده و این تمایل را تا حد نادیده گرفتن محصول هنری خود دنبال میکرد.
برگرفته از کتاب اوج و افول مدرنیسم نوشته علیرضا سمیع آذر
سایت شوکارت
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
ایوکلین هنرمند فرانسوی: “من از طریق رنگ نوعی احساس هم ذات پنداری کامل با فضا پیدا میکنم، احساسی که واقعاً مرا آزاد میسازد.”
چهره جنجالی هنر فرانسه با دیدگاهی انتقادی و کنایه وار نسبت به دنیای مدرن و صنعتی که موضعی ستیزه گر در برابر رسانه نقاشی داشت.
به کارگیری رنگ مفرط آبی به عنوان رنگ فضای لایتناهی، رنگ سحرانگیز افق و دریاهای بی کران از ویژگی آثار او بود.
او در مورد رنگ آبی میگوید:
آبی هیچ ابعادی ندارد،فراتر از ابعاد است ، در حالی که سایر رنگ ها اینطور نیستند. همه آنها ایده های خاص جمعی را تحریک می کنند، از نظر روانشناختی، آبی حداکثرِ دریا و آسمان را نشان می دهد و آنها در طبیعت واقعی و معنای انتزاعی ترین هستند. در ابتدا چیزی وجود نداشت، سپس یک نیستی پدید آمد و بعد از آن، آبیِ عمیق.
شاخصترین نمونه تجربیات بحث برانگیز و دیدگاههای غریب ایوکلین نمایشگاه وی در پاریس سال ۱۹۵۸ با عنوان «خلأ» میباشد.
فضای قبل از ورودی گالری آبی شده بود، پردههای نمایشی و چهارچوب در و پنجرهها و فرش ورودی گالری همگی به رنگ آبی لاجوردی بودند.
کارت دعوت نمایشگاه و لباس مخصوص دو گارد دم در و وسایل پذیرایی نیز به همین رنگ بودند، اما بینندگان بعد از اینهمه آبی، با فضای خالی شده از اثاثیهی گالری روبرو میشوند به جز یک میز که پارچه ای سفید به روی آن پهن شده بود و دیوار و سقف گالری همه در پوششی سفید بودند.
در واقع چیزی نبود به جز «خلاء»، این نمایشگاه با سه رویکرد ایوکلین مرتبط بود:
«خلاء»، «رنگ آبی» و اجراهای موسوم به «انسان نگاری»
آلبر کامو نویسنده مشهور فرانسوی وقتی که از این نمایشگاه بازدید کرد در دفترچه یادبود آن نوشت: «تهی اما سرشار از قدرت».
این هنرمند دو رنگ صورتی و طلایی را هم به کارهایش اضافه کرد. بعدها این رنگ ها در مد وفشن هم وارد شدند.
اثر “صورتی آبی” ایوکلین به قیمت 36 میلیون دلار در سال 2012 رکورد فروش را زد.
این چهره جنجالی هنر فرانسه در سالهای میانی قرن به همراه آرمان، ژان تنگلی، دانیال اسپوری عضو گروه نئورئالیست بود. گروه مذکور، جریانی بانگاهی انتقادی به دنیای صنعتی و مدرن بود که موضعی سیتزه جو نسبت به رسانهی نقاشی داشت و توسط منتقد معروف فرانسوی پیر رستانی با همین خصیصه معرفی شدند.
ایوکلین خود را فراتر از هنرمند در قالب منجی خود خوانده معرفی می کرد؛ یک نمایشگر جاه طلب با افکاری شگفت انگیز که همگان را مجذوب می کرد.
هم مردم را به عرصه معنویت دعوت میکرد و هم با تمهیداتی عجیب غریب ، انگارههای معنویاش را میفروخت. در نتیجه هم چهرهای آوا نگارد از خود ساخته بود و هم آزادی های آوانگاردیسم را میفروخت و این تضاد باعث دشواری کار منتقدین شده بود، به طوری که عدهای وی را نابغهی هنری معرفی کردند و عدهای دیگر یک شارلاتان .
ایو کلین چهرهای آوانگارد از خود ساخته بود. در گالری آپولینر شهر میلان تابلوهای آبی بدون قاب کلین، براساس حساسیت بصری مخاطب قیمت گذاری میشد. بدین گونه که تعداد زیادی تابلوی آبی در گالری به نمایش گذاشته شده بود و هرچه مخاطب نقد عمیقتری از اثر ارائه میداد، مجبور بود مبلغ بیشتری برای خرید آن تابلو بپردازد.
ایوکلین یک نوجوان حساس و رمانتیک بود و شیفته فرقههای دینی و آئینها و فرهنگها. وی در سن ۲۰ سالگی با یک فرقه مسیحی که از اصول ماکس هندل در تکامل معنوی بشری پیروی میکرد، آشنا شد و در سراسر دوران هنریاش تحت تأثیر آرمانهای آن قرار داشت. این فرقه تٲکید بر دوری از عصر مادیگرایی حاضر و سیر و سلوک به دوران موعود و آکنده از روح را دارد، و برای رسیدن به رستگاری، دعوت به معنویت ناب میکردند، و به دست آوردن این معنویت با هیچ پنداری و تهی انگاری محقق میشود، در نتیجه فضای خالی سرشار از معنویت و انرژی معنوی بود.
بیشتر کارهای کلین صرف زیبایی شناسی از خلاء شد. احتمالا دلیل این کار و همچنین دلیل ایجاد شدن خلاء در ذهن کلین، تحصیل او در موسسه جودو در ژاپن به مدت ۱۵ سال و همچنین کسب کمربند سیاه درجه ۴ این رشته بود. این دوره از زندگی او به شدت تحت تاثیر فلسفه ذن و همچنین در تماس قرار دادن زندگی او با خلاء در تفکر بودایی و مفهوم سعادت معنوی قرار داشت.
در آن زمان هنرمندان پیشرو، همانند پیرو مانزونی و لوچیوفونتانا در ایتالیا و جان کیج و رابرت راشنبرگ در آمریکا، عمیقاً تحت تأثیر تجربهی پالایش ذهنی و تزکیه گرایی آئین ذن قرار داشتند.
ایوکلین شیفته «رنگ آبی» و «فضا» بود که هر دو معطوف به روح آسمان بود. او دوست داشت پرواز کند و دوستانش را نیز اصرار میورزید که بیدغدغه آبی آسمان با وی پرواز کنند.
یکی از ماندگارترین اثر نئوآوانگاردِ کلین «نقاش فضای خود را به درون خلأ پرتاب میکند» با همین مضمون است که در این تصویر کلین خودش را مثل پرندهای سبکبال برای به آغوش گرفتن فضا پرتاب میکند.
در واقع عکس مونتاژ شدهٔ یک پرش مطمئن کلین است. جذابیت این تصویر ساختگی بودن آن است، کلین خیلی رندانه بر خلاف مارسل دوشان و نسل هنرمندان پیشرو نیویورکی در دهه ۶۰ که به صحت و صداقت هنر مدرن در میان احساسات و اندیشهها معتقد بودند، از عدم صداقت در هنر دفاع میکرد.
کلین پندارهای ساختگی دیگری را نیز با جسارت تمام بیان کرد. مثل اینکه زمین مسطح است، مثل سکه که اگر سریع بچرخانیم در چشم کروی به نظر میآید، لیکن ما انسانها نه روی سطح، بلکه به روی لبهی این سکه زندگی میکنیم ، لبهای که بر اثر چرخش سریع به صورت یک کره بر ما نمایان شده است بر اساس این نظریه شگفت انگیز همه ما در فضایی عاری از واقعیت زندگی میکنیم.
کلین در راستای ذهنیت فضا و آسمان به خلق بومهای سراسر آبی سوق داده شد که بهسرعت برایش شهرتی رقم زد هر چند قبل از وی دو تجربهی دیگر در کاهش فرم هنری به یک حوزهی تک رنگ، یا مونوکروم، به بومهای آبی کلین تقدم داشتند و آن «نقاشیهای سفید» رابرت را شبرنگ در سال ۱۹۵۲ و دیگری «مربع سیاه» و «سفید روی سفید» کازیمیر مالویچ متعلق به سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ بود.
بومهای سفید راشنبرگ، بر مبنای طرد کامل روانیگری های ذهنی – احساسی و خود بیانگری های اکسپرسیونیست انتزاعی خلق شده بودند، در حالیکه مونوکرومهای آبی کلین، سرشار از اشارات معنایی و کنایات استعاری هستند. از سوی دیگر تابلوهای مالویچ در پی انتزاع سوپرماتیسم در کاهش عناصر شکلی و ادغام سطوح کوبیستی بودند. در حالی که ساختار و تکنیک برای مونوکرومهای کلین مهم نبود، بلکه برای او تٲکید بر تجلی رنگ آبی مهم بود. رنگ آبی برای کلَن، برآمده از آسمان، دریاها و کهکشانهاست. آبی غنی شدهٔ او به مثابه خالصترین و معنویترین رنگ، پدیدهای حتی فراتر از آبی طبیعت، بلکه رنگ قدسی است، مثل رنگ بهشت، فضای لایزال و روح خالص. بر این اساس توجه او به رنگ آبی، همانند رویکردش به فضا و خلاء از سطح طبیعت گرایانه فراتر رفته، به اندیشههای متعالی معطوف میشود. ایو کلین بعدها آبی لاجوردی خود را رنگی انحصاری و جهانی معرفی و حتی فرمول تهیه و ترکیب آن را منتشر کرد. «آبی بینالمللی کلَن» یا I.K.B
این ساختارشکنی کلین چه در زمان خود و چه حتی اکنون، اجرایی غیرمعمول محسوب میشود.
معروف ترین و جنجالی ترین کارهای ایوکلین نقاشی های بدنی یا به تعبیری “انسان نگاری های دوران آبی” است.
در این کارها او از بدن برهنه زنان به مثابه برس های زنده برای ثبت رنگ و شکل روی بوم استفاده کرده است.
در برخی از اجراها زن ها به بوم های چسبیده به دیوار تکیه داده و سپس رنگ با اسپری به پیرامون آن ها پاشیده می شد.
این تجربیات، همیشه در برابر تماشاگران و با همراهی یک ارکستر موسیقی که یک سمفونی با یک نت واحد را مینواخت، صورت میپذیرفت. رویداد انساننگاری دوران آبی که در سال ۱۹۶۰ همراه با یک قطعهٔ موسیقی مونوتون بهطور زنده اجرا شد، یکی از معروفترین نمونههای این ژانر است. تابلوهای خلق شده در این اجراها، با عنوان کلی Ant، بر گرفته از ابتدای کلمهٔ «انتروپومتری» به نمایش درآمده است.
ایو کلین در یکی از پرفورمنسهای متفاوت خود، قطعه سمفونی سکوت یکنواخت در مقابل یک صد نفر توسط یک ارکستر و گروه کر کوچک به اجرا در اورد. در این اجرا ۳ مدل زنده پرفورمنس را همراهی میکردند و در حین اجرا به وسیلهی اسفنجهایی بدن خود را آبی میکردند و سپس خود را روی کاغد بزرگی که روی زمین بود میکشیدند. در این اجرا کلین از قلموی زنده برای خلق اثری هنری استفاده کرد. برای ایو کلین وسیلهای که رنگ را به روی بوم میداد دارای اهمیت بود، او توانست تاحدی واسطهی میان انسان و نقاشی را حذف کند و رنگ را مستقیماً از طریق بدن انسان به روی بوم منتقل نماید. در نظر او بدن یک انسان هم نشانهای از زندگی است و هم ناشی شده از آن. هم حضوری خاطرانگیز دارد و هم نشانهای مجرد و غیرمادی است که بعد از ثبت شدن بر روی بوم، دیگر در زمان واقعی وجود ندارد، بر مبنای این دیدگاه از ایو کلین، نقاشیهای ناشی شده از بدن، نوعی تسخیر انرژی بدن و انتقال آن به روی بوم به منظور ثبت جوهر واقعی انسانی در نقاشی است. پیکره زنها در تابلوهای بدن نگاری فاقد هویت و غیرقابل شناسائی هستند، گوئی که در لحظهای بدن با نقاشی همگن شده است و بدن گریخته و تنها نشانهای چون روح روی بوم بر جای گذاشته است.
کلین در سال های آخر عمرش بر موضوع آتش معطوف بود. او می گفت:
“در قلب خلاء و نیز در قلب انسان آتشی شعله ور است”
پس از اندیشه در ماهیت آتش به امکان آفرینندگی این ماده فوق زندگی پی بردم. اگر تحولات آرام در زندگی قابل توضیح هستند تغییرات سریع نیز توسط ماده ماورا حیات یعنی آتش توضیح داده می شوند. هیچکس نمی تواند در کیفیت ظاهری آتش از منظر زیبایی شناسی و کمال نگری تردید کند آتش به خودی خود و با لذاته زیباست.
او واقعٱ از شعلههای مستقیم آتش روی بوم استفاده میکرد. آتش در این آثار مثل بدن زن در انساننگاریهای او بود؛ که آتش از طریق تماس با بوم آغشته به مواد شیمیایی در اثر سوختگی، طرحهای انتزاعی را به وجود آوردهاست.
کلین در سالهای پایانی عمرش در میان تمایلات هنری متنوعی سرگردان بود. اما توانست دادائیسم را با گرایشهای هنرمندانی که به نحوی در حاشیه دادا قابل توضیح بودند، پیوند دهد. از جملهٴ این هنرمندان لوچیو فونتانا که تجربیاتش با بومهای تک رنگ و شکاف دار شناخته میشود و پیترو مانتزونی است. اما بدون شک ایوکلین، عمدهترین شخصیت در میان نئودادائیستهای اروپایی است؛ که بیشتر برای شخصیت هنرمندانهاش – و نه آنچه که پدیدآورده بود- شهرت یافت. او مصداق بارزی از هنرمند اروپایی دههٴ ۱۹۶۰ است که پیوسته در صدر ارائه شخصیت کاملٱ خلاق از خود بوده و این تمایل را تا حد نادیده گرفتن محصول هنری خود دنبال میکرد.
برگرفته از کتاب اوج و افول مدرنیسم نوشته علیرضا سمیع آذر
سایت شوکارت